• وبلاگ : خاطره
  • يادداشت : چرا؟
  • نظرات : 13 خصوصي ، 65 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    چرا خداوند عشق را آفريد؟

    در جواب سوال شما به چند مسئله اشاره مي شود:
    1. در ابتدا ببينيم معناي عشق چيست ؟
    معناي عشق : واژه ((عشق )) مشتق از ((عشقه )) به معناي ميل و کشش افراطي است . ((عشقه )) گياهي است که هرگاه به دور درخت مي پيچد آب آن را مي خورد. در نتيجه درخت زرد شده ، کم کم مي خشکد، (1).
    اما در اصطلاح ، ((عشق )) عبارت است از: ((محبت شديد و قوي )). به عبارت ديگر، عشق مرتبه عالي محبت است ، (2).
    حقيقت آن است که تعريف حقيقي اين واژه ، ممکن نيست .
    حکيم محي الدين ابن عربي گويد: «هر کس عشق را تعريف کند، آن را نشناخته و کسي که از جام آن جرعه اي نچشيده باشد ، آن را نشناخته و کسي که گويد من از آن جام سيراب شدم ، آن را نشناخته که عشق شرابي است که کسي را سيراب نکند»، (3).
    «لويي ماسينيون » مي گويد: نخستين عارفان ، واژه عشق را به کار نمي بردند؛ شايد از عشق زميني و جسماني هراس داشتند و از اين رو، بيش تر از محبت ياد مي کردند، (4).
    عطار گفته است : پرسي تو ز من که عاشقي چيست ؟ روزي که چو من شوي ، بداني
    عشق قابل تعريف علمي نيست ؛ زيرا نه محسوس است و نه معقول . در حالي که در دو قلمرو حس و عقل تاثير دارد.
    اگر تعريف کننده ، خود عشق مي ورزد، مسلما" تعريف او صحيح نخواهد بود؛ زيرا اين پديده غير عادي به تمام انديشه و مشاعر او مسلط مي شود . مثلا" اگر عاشق بخواهد عشق را تعريف کند ، مفاهيم موجود در تعريف ، با وضع رواني عاشق رنگ آميزي مي شود و به اصطلاح «مولوي »، تعريفش بوي عشق مي دهد، (5).
    هر چه گويم عشق را شرح و بيان چون به عشق آيم خجل باشم از آن
    گر چه تفسير زبان روشن گر است ليک عشق بي زبان روشن تر است
    چون قلم اندر نوشتن مي شتافت چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت
    عقل در شرحش چو خر در گل بخفت شرح عشق و عاشقي هم عشق گفت
    آفتاب آمد دليل آفتاب گر دليلت بايد از وي رو متاب . (6)
    همان گونه که از سخنان عارفان روشن است ، مقصودشان از عشق ، نوع حقيقي آن است .
    2. مبدأ عشق :
    اساس آفرينش جهان ، عشق حق به جمال و جلوه خويش است ؛ زيرا، دوستي ذات خود ، يکي از اسباب عشق است . خداوند نيز به عنوان برترين موجود، به دليل عشق به ذات و جلوه جمالش ، جهان را پديد آورد: «کنت کنزا" مخفيا" فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکي اعرف ؛ گنج پنهاني بودم که دوست داشتم شناخته شوم ، پس آفريدگان را آفريدم تا شناخته شوم »، (7).
    گنج مخفي بد ز پرتي چاک کرد خاک را روشن تر از افلاک کرد
    بنابراين نخستين کسي که عشق ورزيد، خداي تعالي بود، (8).
    خداوند متعال بر اساس همين عشق به خويش است که مخلوقاتش را نيز دوست مي دارد، (9).
    عارف عين القضات همداني مي گويد: «دريغا به جان مصطفي ، اي شنونده اين کلمات ! که خلق پنداشته اند که انعام و محبت او با خلق از براي خلق است ، نه از براي خلق نيست ؛ بلکه از براي خود مي کند که عاشق ، چون عطايي دهد به معشوق و با وي لطفي کند. آن لطف نه به معشوق مي کند که آن با عشق خود مي کند. دريغا از دست اين کلمه ! تو پنداري که محبت خدا با مصطفي ، از براي مصطفي است ؟ اين محبت او از بهر خود است »، (10).
    چنان که مبدا عالم ،خداوند متعال است ، مبدأعشق نيز اوست . عشق مانند وجود، از ذات حق به عالم سرايت کرده است . عشق انسان زاييده عشق خداست .
    توبه کردم و عشق همچون اژدها توبه وصف خلق و آن وصف خدا
    عشق ز اوصاف خداي بي نياز عاشقي بر غير او باشد مجاز. (11).
    3. اسباب عشق :
    براي عشق اسبابي چند مطرح کرده اند که از همه مهم تر کمال جويي است.
    همه هستي ميل به کمال دارد؛ کمال طلبي آميخته با حب بقا است که هر دو تبلور محبت به ذاتند. همه موجودات در پي آنند که چيزهايي را به دست آورند و بهره وجودي شان را بيش تر کنند. هر موجودي در پي کمال متناسب با خود است . دانه گندمي که روي زمين قرار گرفته و با شرايط مساعدي شکافته شده ، به تدريج مي رويد، بي شک متوجه آخرين مرحله (بوته گندم ) است که رشد خود را تکميل کند، سنبل دهد و دانه هاي زيادي بار آورد. انسان نيز مي خواهد سعه وجودي بيش تري بيابد و علم ، قدرت ، اراده و حياتش نا محدود و مطلق باشد. حضرت امام خميني (رض ) مي فرمايد: « اگر کسي قدرت مطلق جهان باشد و عالم را در اختيار داشته باشد و به او بگويند که جهان ديگري هم هست . فطرتا" مايل است آن جهان را در اختيار داشته باشد. يا مثلا" هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم ديگري هم هست فطرتا" مايل است آن علوم را هم بياموزد.»، (12). دستگاه آفرينش با تربيت تکويني خود کمال خواه و کمال جوست و به همين سبب است که با وجود تمام سختي ها و موانع ،عاشق کمال است و براي رسيدن به آن ، از هيچ کوشش و تلاشي فروگذار نمي کند؛ به بيان ديگر اين فطرت کمال خواهي است که موجودات را عاشق ساخته است ، (13).