سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاطره

عاشقی جرم قشنگی است به انکارش مکوش

 

بی تو چه کنم ؟

 

رفتنت موج غریبی است که دل می شکند

 

بهت گفتم دوستت دارم

 

اما تو رفتی

 

حالا لحظه ها می گزرن آروم و به سختی

 

چرا غم ها نمی دانند

 

که من غمگین ترین غمگین شهرم

 

بیا ای دوست با من باش

 

که من تنها ترین تنهای این شهرم

 

چه راحت شکستی و رفتی.....

 

چه بی خیال آتش زدی....این دل بی درمان را.....

 

چه دیر شناختمت،افسوس میخورم که چرا اینقدر بدبخت وساده بودم....

 

تو زلالیم را ندیدی، به بازیم گرفتی حداقل برای بار آخر

 

منو به بدترین شکل بازی

 

دادی.....

 

مرا،احساسم را به بازی گرفتی....

 

 

من بازیچه نیستم.....عروسک هم نیستم،تو به من دروغ گفتی....

 

دروغی بزرگ که منو دوست داشتی ....

 

هرگز نمی بخشمت

 

 

 


نوشته شده در سه شنبه 89/1/24ساعت 7:59 عصر توسط امیر علی نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت