وبلاگ :
خاطره
يادداشت :
اس ام اس ماه محرم
نظرات :
3
خصوصي ،
14
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
بهار
سلام
چهارده قرن گذشت و مردم هنوز عزادار قافلهاي هستند كه در فصل عطش به كربلا رسيد امّا مسلمانان، قافله را به نيزهها سپردند و خيمهها را به آتش... سخنرانان و روضهخوانان بر آن قافله، دل ميسوزانند و به رسم وظيفه، همه را به «حفظ اسلام» و سنتهاي ديني دعوت ميكنند؛
من امّا، در آشفتگي اين روزها نه نگران اسلام و مذهبم و نه نگران شريعت و سنّت... كه اين همه، همانقدر به كار ما ميآيند كه به كار يزيديان آمدند! من ـ تنها و تنها ـ نگران انساني هستم كه «به نام خدا» بر او آب ميبندند، آبرويش را به تاراج ميبرند، خيمههايش را به آتش مي كشند، نازها و نيازهايش را نديده و نشنيده ميگيرند و اينهمه را به رسم تقرّب به پيشگاه خدا مي برند... من نگران رنجها و محنتهايي هستم كه بر «انسان» ميرود و هر روزش را عاشورا ميكند!
عجبا كه حسينبنعلي از ورود به جنگ «حق و باطل» نيز پرهيز داشت (و هزار بهانه آورد تا به مدينه بازگردد و نتوانست) اما پيروانش براي ورود به جنگهايي كه هزار «اما و اگر» در حقانيت آنها وجود دارد از يكديگر سبقت مي گيرند!
عجبا كه حسينبنعلي از «كربلاي جنگ» شهري ساخت كه خاك آن زندگي ميبخشد و شفا ميدهد؛ اما پيروانش «شهر زندگي» را كربلا ميكنند و بر آن خاك مرگ ميپاشند!
عجبا از روزگار وارونهاي كه ستيزهجويان، ميراثخواران «وارث آدم» شدهاند و ظالمان، جامهي مظلومان به تن كردهاند!
سرم سنگين است... خستهي راهم و آشفتهي صداي مضطرب مردي که باز مرا به خود ميخواند: کيست مرا ياري کند؟!